نخستین ساخته بلند آرمان خوانساریان فیلم قابل توجهی است که به نوعی میتوان آن را در رده سینمای مستقل ایران قرار داد. بحث بر سر مفهوم سینمای مستقل در ایران و تفاوتهایش با تعاریف سینمای مستقل در جهان بسیار است که بماند برای فرصت و جای مناسبش.
شخصیت علی بهاریان (با بازی خوب میرسعید مولویان) که محوریت داستان روی دوش اوست، نمونهای است از روشنفکرنماهای کلاسیک و آشنا که در سطح جامعه وجود دارند. تحصیل کرده رشته ادبیات نمایشی که سالها پس از فارغالتحصیلی، تنها یک نمایشنامه نصفه نیمه نوشته که آن را هم نه چاپ کرده و نه به کارگردانی سپرده تا آن را اجرا کند. خودش مدعی است که سختگیری و وسواس باعث شده تا کاری انجام ندهد اما از شواهد و قرائن پیداست که در دسته عالمان بیعمل و اُبلوموفهای بیانگیزه و پرمدعا قرار دارد. او که برای امرار معاش شغل معلمی را برگزیده از همان سکانس آغازین و مشاجره و زورگوییاش به دانشآموزان، در ذهن تماشاگر دافعه ایجاد میکند. در ادامه وقتی سروکارش ناگزیر به دانشگاه محل تحصیلش میافتد این کجخلقی و به اصطلاح عامیانه گوشت تلخیاش بیشتر در ذهن مخاطب جا میافتد و تبدیل به ویژگی اصلی شخصیتپردازی نقش میشود.
آنان که با محافل شبه روشنفکری اغلب کافهنشین آشنایی دارند نمونههای واقعی شخصیت علی بهاریان را فراوان دیدهاند. از آن آدمها که شاید چهارتا فیلم دیده و پنجتا کتاب خوانده و شش تا مجله ورق زده و به حکم همین میزان دانش و مطالعه، همه بزرگان فرهنگ و هنر را میکوبند و با استدلالهایی نه چندان محکم، برای فرهنگ و هنر نسخه میپیچند. اما اگر ازشان بپرسی خودت چه کردهای، حتی برای خودشان هم جواب قانع کنندهای ندارند. جنگل پرتقال فیلمی درباره این آدمهاست. پیلهای از منفیبافی و نگاه از بالا دور علی بهاریان تنیده شده که مانع از نگاه همه جانبه و درست به وقایع پیرامونیاش میشود.
اگر شعلهور ساخته حمید نعمتالله فیلمی درباره یک آدم گوشت تلخ از طبقه فرودست جامعه بود، جنگل پرتقال به سراغ آدمی از همان جنس اما متعلق به قشر متوسط جامعه است که در فضای فرهنگی و هنری و روشنفکری هم پرسهای زده اما شباهتهای فراوانی با شخصیت فرید (امین حیایی) در فیلم شعلهور دارد. شاید خباثت و دنائت علی از فرید کمرنگتر باشد، اما در نمایش کاستیها و ناهنجاریهای بعضاً شرمآور انسانی دستکمی از او ندارد.
از نکات مثبت فیلم پردازشی درست و مناسب از گذشته و پسزمینه شخصیتی علی بهاریان است. او که نام مستعار سهراب (از نمادهای روشنفکری دهه هفتاد شمسی، زمانی که سهراب سپهری در بازخوانی مجدد به چهرهای محبوب در سپهر فرهنگی اهل فرهنگ تبدیل شده بود) را برگزیده، سابقه ترک اعتیاد هم داشته و از آن مهمتر، در دوران دانشجویی در حق دختری از همدانشگاهیها جفایی کرده که به نقطه ثقل و کلید مفهومی فیلم تبدیل میشود. او که برای ادامه فعالیت در دبیرستان باید مدرک تحصیلی خود را به مدیر دبیرستان ارائه دهد، پس از سالها به شهر محل تحصیلش برمیگردد تا مدرک کارشناسی خود در رشته ادبیات نمایشی را بگیرد. این تازه آغاز ماجراست. در مواجهه با برخی از همدورههای قدیم یاد دختری میافتد که در دوران دانشجویی دلباخته علی بوده، اما علی با بیمعرفتی هرچه تمامتر با او رفتار کرده است. مواجهه این دو دلداده قدیمی و رازهایی که فاش میشود، نقطه عطف قصه را رقم میزند. جنگل پرتقال به عنوان نخستین تجربه فیلمسازی بلند آرمان خوانساریان (که سوابقی در سینمای کوتاه دارد) فیلمی نسبتاً خوب و قابل دیدن است که در هیاهوی «فسیل»ها و «هتل»ها در این «شهر هرت» اکران ارزش دیدن دارد.